دونه برفدونه برف، تا این لحظه: 11 سال و 2 ماه و 6 روز سن داره

دونه برف

*** زندگی با تو***

از روزی که آمدی همه چیز فرق کرده است لحظه هایم رنگ دیگری گرفته درست مثل تو که هر روز عوض میشوی بزرگتر میشوی... راه میروی... حرف میزنی خواسته هایت را به هزار زبان به من میفهمانی تمام تلاشت را میکنی با من دوست شوی و من به خود میبالم انگار دارم نتیجه تمام زحمتهایم را میبینم وقتی صدایم میکنی مانییییییییییی وقتی از بغلم پایین می آیی و دستت را میآوری بالا و دستم را میگیری وقتی کنارم راه میروی چقدر زیباست و دوست داشتنی داری همراهم میشوی ...
18 تير 1393

پیشانی تب دار تو

نیمه شب از صدای آه وناله تو از خواب میپرم بغلت میکنم تا مثل همیشه دوباره بخوابی اماااااااا داغی بدنت همه خوابم را از سرم میپراند تب سنج را میگذارم زیر بغلت و چشمهایم را میبندم و زیر لب ذکر میگویم.با صدای بوق تب سنج چشمهایم را باز میکنم.39درجه.یا خدا.توی یک لحظه چطور این اتفاق افتاده؟ دست وپایم راگم کرده ام.بابا بیدار شده.میدوم توی آشپزخانه و ظرف بزرگی را پر از آب نسبتا گرم میکنم بابا تو را آورده توی اتاق تو رمقی نداری با چشمهای پر از اشک فقط میگویی مامایی.....بابالی دستمال را خیس میکنم میگذارم روی شکمت صورتت را با دستهایم خیس میکنم بعد زیر بغل و بعد زیر گردن و دوباره ...
3 تير 1393
1
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به دونه برف می باشد